ازت بدم میاد.دست نوشته خودم

آلاچیق دوستی
دوستی یکرنگی


ديگه سراغمو نگير ، كه از تو هم بدم مياد

دلم يه چند روزيه كه ، مرگ نگاهتو ميخواد

تازگيا حس ميكنم ، مال غريبه ها شدي

بهتره كه يادم بره ، شور يه عشق بي خودي

بهتره كه دل بكنم ، از كلك نگاه تو

جدا كنم راهمو از ، راه پر اشتباه تو

بايد منم غريبه شم مثل خودت مثل چشات

قلبمو سنگي بكنم از تب سرد خنده هات

بايد كه از شهر دلت ، برم كه دربدر بشي

تو كوچه ي نگاه من ، مثل يه رهگذر بشي

اگه يه روز به خاطرت ، شدم تو غصه ها اسير

حالا ازت بدم مياد ، ديگه سراغمو نگير

دیشب که داشتم مطلب مینوشتم یه لحظه رفتم از اتاق بیرون وقتی برگشتم

 دیدم خواهرم در ادامه ی نوشته ی من اینو نوشته:

انقدر ازش بدم میاد

احساس می کنم به همین زودی

می میره ،نمیدونم چرا

ولی خیلی گوشت تلخه

فقط بلده  لجبازی کنه

فقط بلده تهمت بزنه

فقط بلده با احساسات داداشم بازی کنه

به نظر من چند هزار تا

 از سلول های مغزم

از بین رفته بخاطر حرص هایی

که به خاطر لجبازی اون دختره خوردم

توروخدا انقدر

نرو رو اعصابم

انقدر آه می کشم

این آه ها آتیش میزنه ها...
!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 22 مرداد 1392 | 17:30 | علیرضا |